اخلاق و علم از نگاه  مولوی و سعدي

 مولوي

صد هزاران فضل داند از علوم

گوهر خود را نداند آن ظلوم

قیمت هر کاله می دانی که چیست

قیمت خود را ندانی ز احمقی است

جان جمله علم ها این است این

که بدانی من کی اَم در یوم دین

ای بسا عالم ز دانش بی نصیب

حافظ علم است آن کس، نی حبیب

زین همه انواع دانش، روز مرگ

دانش فقر است ساز راه و برگ

خاتم ملک سلیمان است علم

جمله عالم، صورت و جان است علم

علم دریایی است بی حد و کنار

طالب علم است غوّاص بحار

گر هزاران سال باشد عمر او

او نگردد سیر، خود از جست و جو

کان رسول حق بگفت اندر بیان

اینکه: «منهومان هما لا یشبعان»

علم های اهل دل، حمّالشان

علم های اهل تن، احمالشان

علم چون بر دل زند، یاری شود

علم چون بر تن زند، باری شود

شیخ اجل سعدی می گوید:

علم چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست، نادانی

نه محقق بود، نه دانشمند

چارپایی بر او کتابی چند

آن تهی مغز را چه علم و خبر

که بر او هیزم است یا دفتر

سعدیا، گرچه سخن دان و مصالح گویی

به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست

 

اصالت فرد

فردگرايي:با پيدايي تفكر امانيسم، دو نظري اصالت فرد و اصالت جمع در عرصه انسان شناسي از آن سرچشمه گرفتند. اين دو نظريه در اصالت دادن به وجدان بشري مشتركند؛ ولي اولي، اصالت را به وجدان فردي و دومي به وجدان جمعي مي دهد. از اين دو نظريه، آن چه در عمل، حضور خود را در عرص تفكر اجتماعي حفظ كرده، نظري اصالت فرد است كه چنين تعريف مي شود:

فردگرايي، نظريه يا ايدئولوژي اجتماعي است كه ارزش اخلاقي بالاتري را به فرد در برابر جامعه اختصاص مي دهد، و در نتيجه، از آزادگذاشتن افراد به نحوي كه عمل كنند به هر آن چه تصور مي كنند به نفع شخصي خودشان است، حمايت مي كند.

مفهوم فردگرايي به يك اعتبار، به سه نوع تقسيم مي شود: فردگرايي ذره اي، ملكي و اخلاقي. فردگرايي ذره اي از انديش هابز سرچشمه مي گيرد كه افراد را مانند اتم ها و ذرات ماد ي متحركي معرفي مي كند كه هركدام به دنبال ثروت و قدرت و هزين ديگري است و جامعه، مجمعي از اين اتم ها به شمار مي رود.

ادامه نوشته